فردا در چشمانت...

از دوستم که روستایی بود پرسیدم:{فردا در چشمانت چگونه است وچه تعبیری برایش داری ؟گفت:{اینک فصل بهار است و

فصل باران ، فصل نعمت است وباران مزارع ما را سیراب خواهد کردو فردا ما با دستهایمان محصولها را درو خواهیم

کرد{فردای زیبایی خواهد بود . از دوستی پرسیدم که پدرش کارمند بود او گفت :

فردا اول ماه است، پدرم حقوقش را خواهد گرفت وهمه ما خوشحال خواهیم شد،زیرا خواهرم از مریضی نجات می یابد .

فردا اطمینان بخش است.

از دوستی دیگر پرسیدم ، او گفت :

{فردا پیکر مادرم را تشییع می کنند ومن تنها در دنیای طوفانی. تنهاتراز شبنم سرگردان خواهم بود. کاش فردایی نبود.}

از خودم پرسیدم فردا برای هرکس به گونهای است؟

فردا ، فردا ، فردا چه خواهد شد؟ من نمیدانم . فردا و فرداها روزهای جشن- شادی- غم ، ماتم وعزا هستند وهر فردایی

با سبدی از گرفتاریها ولذتها برایمان به ارمغان می آیند. بی آنکه کسی آدرس مان وحتی کد پستی ما را به آنها داده باشد.

ناگهان به فکرم رسید که فردا درنظر من چگونه است و من گفتم: فردا روز قشنگی است با تمام گرفتاریها ، حتی اگر

پیکر مادر دوستم را تشییع کنندیا شکوفه ها بشکفند ، زیرا فردا روزی از زندگانی من است:

واین رنجها و این شوخی ها است که آینده ساز زندگی انساند وفردا جزئی از آینده و از زندگانی است. پس ، فردا وفرداها

همه زیبایند ، به زیبایی پرندگان زیبا.

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: